یادداشت سعید سلطانی طارمی، نویسندهی کتاب «سَریه»
واقعیت این است که من از جوانی شعر و داستان را موازی هم کار میکردم و هیچ احساس نمیکردم نافیِ هم باشند. میشود گفت که تمام کسانی که مثل من بودند شعر را رها کردند و به داستان چسبیدند ولی من دنبال شعر را گرفتم. علتش هم این بود که نمیشد هم از ساعت هفت صبح تا هشت و نُه شب کار کرد، هم داستان نوشت. فرق شعر با داستان در این بود که شعر را پشت فرمان یا در حال خوردن غذا هم میشد کار کرد ولی داستان، طبیعت دیگری دارد.
وقتی به پنجاهوپنج سالگی رسیدم خودم را بازنشسته کردم تا تمام داستانها، شعرهای بلند، مطالب ادبی و گاهی فلسفی را که در جریان زمان در ذهنم انباشته بودم یکییکی پیاده کنم.
داستان «سَریه» درواقع در میانهی یک داستان دیگر از ذهنم سر برآوَرد. اول توجه نکردم و به کار رمانِ «شب و روز شکستخوردهها» ادامه دادم اما بعد از مدتی که در ذهنم بازی میکرد، شروع کرد به سَرریز کردن در رمانِ «شب و روز شکستخوردهها» ناچار آن را متوقف کردم و «سریه» را شروع کردم با این امید که چند صفحه بعد دست از سرم بردارد ولی او قدم به قدم پر زورتر خودش را به نمایش گذاشت و حسابی دل مرا برد.
«سریه» درواقع داستان زنیست که با تمام ناکامیهایش میخواهد زنده بماند. غریزهی زیستن در او چنان قدرتی دارد که وادارش میکند با پای شکسته و تن پیر و فرسوده به جنگ تقدیری که برایش نوشتهاند برخیزد و لحظه به لحظه برای زنده نگاه داشتن امیدش دست به کاری بزند و در پایان هم خطاب به کوه بلندی که راهش را بسته است بغرد که: «از سر راهم برو کنار.»
«سریه» حماسهی شهامت و جنگندگی انسانی تنها در رویارویی با طبیعت بیرحم کوهستانیست که روی در زمستان دارد و او با ابزارهایی که برای نبرد ساخته نشدهاند، در مقابل طبیعت و ارادهی جمعی که به جرم پیری و بیکسی طردش کردهاند میایستد و نشان میدهد که انسانِ امیدوار چه انگیزه و نیروی بیکرانی دارد برای زندگی کردن.
لینک خرید رمان «سریه» با ۲۰ درصد تخفیف:
http://www.roshangaran-pub.ir/bookshow/B196631478